جدول جو
جدول جو

معنی گنده گوشی - جستجوی لغت در جدول جو

گنده گوشی
(گَ دَ / دِ)
صفت گنده گوش. رجوع به گنده گوش شود
لغت نامه دهخدا
گنده گوشی
گنده گوش بودن
تصویری از گنده گوشی
تصویر گنده گوشی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آگنده گوش
تصویر آگنده گوش
آنکه گوش شنوا ندارد، کر، کسی که به پند و اندرز گوش ندهد، اندرزناپذیر، برای مثال پریشیده عقل و پراگنده هوش / ز قول نصیحت گر آگنده گوش (سعدی۱ - ۱۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
(چَنَ / نِ زَ)
در تداول عامه، آنکه سخنان بزرگتر از حد خود زند. آنکه اندازۀ خود در سخن گفتن نگاه ندارد
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ)
رجوع به آکنده گوش شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دُ)
سیاه چردگی. رنگی میان سپیدی و سیاهی. (ناظم الاطباء). خضره. سمره. ادمه. (منتهی الارب). رجوع به گندم گون شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ فُ)
عمل گنده فروش. رجوع به گنده فروش شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ خوَ / خُ)
با واو معدوله، صفت آنکه عرق بدنش عفن است. و رجوع به گنده خوی شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ خوَ / خُ)
گنده خواری. رجوع به گنده خور شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ)
کسی که گوش او بوی بد دهد
لغت نامه دهخدا
(چُ غُ خوَر / خُر)
رجوع به گنده گو شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ)
در تداول عوام، دعویهای باطل کردن. سخنان بزرگتر از حد گفتن. گزافه گویی
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ)
سخنان بزرگتر از حدود خود گفتن. و رجوع به گنده گو شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ خوَ / خُیْ)
با واو معدوله، آنکه عرق بدنش عفن و گنده است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به گنده خویی شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ)
آنکه بوی ناخوش و گنده دارد. (آنندراج). عفن. صیقم
لغت نامه دهخدا
تصویری از گنه پوشی
تصویر گنه پوشی
نادیده گرفتن گناهان دیگران گناه بخشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده خوی
تصویر گنده خوی
آنکه عرق بدنش بد بو باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کند گوشی
تصویر کند گوشی
کیفیت و حالت کند گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده گو
تصویر گنده گو
کسی که سخنان بالاتر از حد خود گوید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گناه پوشی
تصویر گناه پوشی
نادیده گرفتن گناهان دیگران گناه بخشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده بویی
تصویر گنده بویی
بدبویی تعفن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده خوری
تصویر گنده خوری
خوردن خوراکهای بد و پست (مانند شکنبه روده و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده خویی
تصویر گنده خویی
بد بو بودن عرق کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده فروشی
تصویر گنده فروشی
عمل و شغل گنده فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژنده پوشی
تصویر ژنده پوشی
پوشیدن لباس کهنه و فرسوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده گوش
تصویر گنده گوش
آنکه گوشش بوی بد دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده گوی
تصویر گنده گوی
کسی که سخنان بالاتر از حد خود گوید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده گوزی
تصویر گنده گوزی
سخنان بالاتر از حد خود گفتن گزافه گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده گویی
تصویر گنده گویی
سخنان بالاتر از حد خود گفتن گزافه گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
سبز چهرگی سیاه چردگی: ... گردناکی و سپیدی آمیخته بزردی یا گندم گونی و روشنایی و تابندگی، قهوه یی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگنده گوش
تصویر آگنده گوش
((گَ دِ))
اندرز ناپذیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژنده پوشی
تصویر ژنده پوشی
پوشیدن لباس کهنه و فرسوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گنده گوزی
تصویر گنده گوزی
((گُ دِ))
گزافه گویی، لاف و گزاف
فرهنگ فارسی معین
شیوه و فرمی سنتی در بستن روسری
فرهنگ گویش مازندرانی